-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 23:22
ای افتاب حسن برون آ دمی ز ابر این بار من خریدهام نقد تو را کشیدهام ناز تو را به دیده ام ای بر رخت ستاره نشسته این بارمن که دیدهام وصل تو را بریدهام از من و ما بگو چرا تا کی زنم بر این در بسته این بار من که خواندهام رمز تو در ستاره ها رار نهان من بگو با من تمام ماجرا رؤیای صادقی در جان عاشقی لیلای کاملی اتمام...
-
گفتی که : می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 23:19
گفتی که : می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم گفتی که : می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم گفتی که : گر بیند کسی ؟ گفتم که : حاشا می کنم گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟ گفتم که : با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتی که : تلخی های من گر ناگوار افتد مرا گفتم که: با نوش لبم ،آنرا گوارا می کنم گفتی : چه می بینی بگو در...
-
بابانوئل حوالی نارمک گم شد!
جمعه 6 دیماه سال 1392 15:58
بابانوئل حوالی نارمک گم شد! بابانوئل که مشغول پخش کردن هدایای کودکان مسیحی و ارمنی در محله نارمک تهران بود به مدت دو ساعت گم و موجب نگرانی ساکنین این محله شد. به گفته شاهدان عینی بابانوئل مشغول پخش هدیه بود که ناگهان غیبش زد و سورتمه و گوزنهای شمالیش مدتی در کوچههای محله نارمک رها بودند تا اینکه یکدفعه از خانهی...
-
اولین نامی که در ایران شناسنامه گرفت
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 23:18
اولین نامی که در ایران شناسنامه گرفت تا کمتر از 100 سال قبل نه خبری از سجل و شناسنامه بود، نه سازمانی که تولد و مرگ و ازدواج و طلاق را ثبت کند. به جای آن، روحانیون، ریش سفیدان محله یا بزرگان قوم بودند که تا قبل از رواج شناسنامه به سبک اروپایی ها، وقایع تولد را در کتاب های مقدس ثبت می کردند. اما با توسعه شهرها و...
-
فرزندان ناخلف انقلاب
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 00:06
فرزندان ناخلف انقلاب در زمانهای قدیم که مثل الان لوله کشی نبود در شهرها بخاطر همجوار بودن چاه اب و چاههای توالت اب شرب مردم توسط افرادی که مشک داشتن و بنام سقا معروف بودند تامین میشد. فردی بود بسیار متدین و مشهور در امانت داری روزی یکی از سقا ها به ایشون مراجعه و گفت حاجی ببخشید مجبور شدم خدمتتون برسم پسر شما چند...
-
باغبانی پیرم.....
جمعه 29 آذرماه سال 1392 21:41
باغبانی پیرم باغبانی پیرم که بغیر از گلها از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است ادم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور کرند اندکی هم پکرند در میان رفقا عده ای همچو شما تاج سرند یلداتون مبارک دوستان عزیزم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 22:13
میلیونها یاخته عصبی مغز انسان به هم می پیوندند تا یکی از زیباترین و پیچیده ترین احساسات تهیه شده بر روی زمین یعنی عشق بدون قید و شرط مادر و فرزند شکل بگیرد. این کوچولوی دوست داشتنی همه صورتش پر است از علائم شادی و شوق. او با شنیدن صدای مادرش که برایش یک اواز کمابیش محزون می خواند چنان ذوق می کند که به گریه می افتد. من...
-
بنی آدم اعضای...
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 14:40
بنی ادم اعضای یکدیگرند بنی آدم اعضای یکدیگرند...... که در آفرینش زیک گوهرند اگر بود سعدی دراین روزگار ..... نمی گفت هرگز سخن زین قرار به دنیای بیداد بیدادگر..... که فرمان نگیرد طفل ازپدر یکی گرد نان دیگری گرد زر..... یکی غرق نعمت یکی دربدر به این بی خدایان قهّارمست .....که در عین نعمت نگیرند دست که گفتست اعضای یک...
-
سوالات یک کودک سه ساله راجع به بیلبورد خیابانی «با یک گل بهار نمیشه!»
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 23:20
سوالات یک کودک سه ساله راجع به بیلبورد خیابانی «با یک گل بهار نمیشه!» دختری سه ساله پس از مشاهدهی بیلبورد خیابانی فوق از مادرش پرسید: - مامان چرا اینا با دوچرخهشون رفتن تو سبزهها بازی میکنند؟ مامانشون کجاست؟ اگه مُرده چرا خوشحالی میکنند؟ نکنه تو بیمارستانه؟ آره شاید رفته یه بچه دیگه به دنیا بیاره، نه؟ مامان آخه...
-
شب یلداتون پیشا پیش مبارک
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 16:41
شب یلدا قدم آرام بردار… کمی هم احترام ما نگهه دار… تو میبینی ربابم غصه دار است… بنی هاشم هنوزم داغدار است… صدای العطش در گوش مانده… بدن ها بی کفن هرگوشه مانده… شب یلدا تو هم چله نشین باش… سیه پوش غم سالار دین باش… شب یلداتون پیشا پیش مبارک
-
چهره های عبوس و اخمو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 22 آذرماه سال 1392 21:36
چهره های امروزی انسانهای بی دفاع در برابر ظلمهای بی حد و حصر
-
ببار ای آسمان،؟؟؟؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 22:08
ببار ای آسمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ببار ای آسمان،؟؟؟؟ من کویری خسته ام پر از خار و خاشاکم،؟؟؟؟ گلی در بستر خویش ندیده ام خوب می دانم، تو هم دل گرفته ای بغض هایت را هدیه به رودخانه احساساتم کن برای سرسبزی دلم لاله های واژگون را آبیاری کنم مرغک آواز خوان در کویر من نمی ماند سایه سارم نیست که مهمانش کنم ای آسمان ببار برکویر...
-
رویای شهبانو شدن ننه جون ما
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 21:26
رویای شهبانو شدن ننه جون ما یه مدتیه این ننه جون ما بدجوری گوشه گیر شده همش با خودش خلوت میکنه تا اینکه امروز با اصرار از زیر زبونش کشیدم گفت ننه جون من از کی کمترم گفتم از هیچکس تازه از همه هم یکی دومتر هم سری هم بلند تر گفت الهی قربون بچه معقولم برم گفتم خوب داشتی میگفتی گفت اره ننه جون من راستش بدجوری عاشق شدم...
-
اکبر ددون گلدی !!!
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 21:08
غضنفر بچشو میبره توی لندن تا انگلیسی یاد بگیره سال بعد که میاد سراغش نرسیده به مدرسه بچه های لندن داد میزنن: ااکبر ددون گلدی !!! { بترکی یعنی اکبر بابات اومد }
-
مرد یعنی؟؟؟؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 20:24
مرد یعنی کار و کار و کار و کار *** یکسره در شیفت های بیشمار مثل یک چیزی میان منگنه *** روز و شب از هر طرف تحت فشار مرد موجی است هی در حال دو *** جان بر آرد تا برآرد انتظار او خودش همواره در تولید پول *** لیک فرزند و عیالش پول خوار با چه عشقی دائما در چرخشند *** گرد شهد جیب او زنبور وار چون که آخر شب به منزل می رسد ***...
-
دردسرهای ننه جون ما
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 15:03
دردسرهای ننه جون ما وقتی این یارانه ها برقرار میشه همسایه ننه جون اینا میاد میگه کاش بچه ی زیادی داشتم یارانه زیاد میگرفتم این حرف بد جوری ذهن ننه جون مارا درگیر میکنه و اشغال میگه عجب فکر بکری خلاصه این ننه جون ما مردم هر 9 ماه یه بچه میاورده هر شش ماه یه بچه میاره تو این مدت هم عجب پزی میداده که ایهاالناس من حقوق...
-
بر اورده شدن ارزوی ننه جون ما
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 14:46
براورده شدن ارزوی ننه جون ما ننه جونم تعریف میکرد : ننه جون اون قدیما خیلی خوب بود میدونی الان چرا امار جمعیت رفته بالا / گفتم نه ننه جون گفت اغا که شما باشی قدیم نه گازی بود نه برقی یه اتاقی بود و زمستونا هم یه کرسی همه اهل خونه شب روزشون همه دور هم و زیر کرسی میگذشت و بالاتر از همه زاد ولد هم زیر همین کرسی انجام...
-
حـرف های یـواشکی با خـدا ...
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 20:46
حـرف های یـواشکی با خـدا ... متن زیر را که شما دوستان از نظر خواهید گذراند متن جدای اینکه ممکنه درد دل هر کدوم از ماها با معبود خودمون باشه اقلا مرور چند آیه زیبای قرآن است: گفتم: خستهام. گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53) ::. گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره. گفتی: ان الله یحول...
-
فرزندم نگران نباش
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 23:45
فرزندم نگران نباش وعده ی الهی تحقق خواهد یافت تا بحقت برسی ان الله لا تخلف المیعاد
-
مسکن مهر/
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 23:39
مسکن مهر
-
مثل مگس زندگی نکنیم! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 18:13
مثل مگس زندگی نکنیم! دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم. شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود. در گشت و...
-
مرد مال باخته و کریم خان زند
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 18:03
مرد مال باخته و کریم خان زند مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می رسد. خان...
-
رفافت یعنی این...
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 17:56
رفافت یعنی این... دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود. سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟...
-
خوانندگی بسیار زیبای پسربچه ی ایرانی
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 17:28
برای دیدن لینک روش کلیک کنید شوخی بچه و سگ (فیلم)
-
داستان راستان
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 23:16
داستان راستان داستان روستایی فقیر و تنگدست یا روز وحال ملت ایران روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 19:40
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 19:36
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آذرماه سال 1392 19:34
-
معجزه امامزاده اکبر، و تخلیه بار کمپرسی..!
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 15:07
معجزه امامزاده اکبر، و تخلیه بار کمپرسی..! پیش درآمد: این داستان کوتاه، بر اساس یک اتفاق واقعی نوشته شده است، مش رمضون، پولدار محله ما بود. یک کامیون کمپرسی داشت، و با کار بر روی آن کمپرسی، روزگار را می گذراند، سه تا زن داشت، که در خانه بزرگ او زندگی می کردند. زن سومش، زینت خانم، که از همه جوان تر بود، مدتها بود که به...
-
چرا عوض شدی ؟؟
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 13:56
چرا عوض شدی؟؟؟ هر روز صبح که سرکار میرفتم می دیدمش سلام میکرد سرم پائین علیک میگفتم اما امروز طوری دیگه بود سلام داد نشنخاتمش اونم فوری رفت عجب خودش بود ، نه بابا فکر نکنم اخه اون همیشه با حجاب کامل بود امروز یا من اشتباه میکردم یا خود خودش بود اخه دانشگاه قبول شده حتی من بهش تبریک گفتم منم خیلی دوست داره همیشه میگه...