برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»
برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»

آنـگاه که قـربانی شد هر چـه غیـر اوست ...

آنـگاه که قـربانی شد هر چـه غیـر اوست ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوستان عیدتان مبارک



                     دوستان عید تان مبارک



          

ان الله یحب الصابرین

                              ان الله یحب الصابرین




خدایا من گرسنه ام / ثروتمندانت را بفرست بدادم برسن/

بنده ی من انها حریصا / خدایا من گرسنه ام به حاکمانی که

بیت المال دستشونه بگو بهم برسن /

بنده ام انها مشغول تحیکم قدرت خود هستند /

خدا یا گرسنه ام عالمانت بگو بدادم برسن/

بنده ام انها هم تازه به حق حقوق خود از بیت المال رسیده اند

مشغول رف روب زندگیشون هستن /

خدا یا پس مرگم را برسان تا در جوار تو باشم /

بنده ام باید بمونی ظلم ظالمان را ببینی

تا در محضر ما شهادت بدی /

صبر کن که من دوستتدار صابران هستم / {{عباس}}

من عاشق خدا شدم

                
 

                        


            من  عاشق  خدا شدم


زبند خویش رها  شدم


ز بردگی  رها شدم


زدرد های روزگار


ز بد زبانی کسان


رها شدم  رها شدم


من عاشق  خدا شدم


چرا که گفتا گر کسی


یادم نماید دم  به دم


یادش  کنم من همچنان


چه یاد من چه  یاد او


چه  لذتی  دهد مرا


نمیشود اورد زبان


چرا که قاصر است زبان


ز طاعت و رکوع  و شکر  او


{{ دکتر  شها ب  }}

دوستان دکتر شهاب یکی از بندگان مومن خداست فعلا در مسافرت خارج از کشوره

استدعا میکنم برای سلامتیش دعا و صلوات فراموش نشه / اجرکم عندالله

یا رئوفاً بالعباد

یا رئوفاً بالعباد





دل که در عصیان فتاد، رو به بیراهه نهاد
حاصلم رفته به باد، نعمتت بردم ز یاد
یا رئوفاً بِالعِباد
این منم بشکسته پر، از همه دلخسته تر
آمدم وقت سحر، یا کریم و یا جواد
یا رئوفاً بالعباد
بس ز تو غافل شدم، خود حجاب دل شدم
بنده ای کاهل شدم، رفت از یادم معاد
یا رئوفاً بالعباد
دیده را نوری بده، سینه را شوری بده
از گنه دوری بده، حاجتم باشد زیاد
یا رئوفاً بالعباد
ای انیس چشم تر، از دلم داری خبر
یا بخر یا که ببر، کار من بالا نهاد
یا رئوفاً بالعباد
بس که بر هر زدم، خود خبر دارم بدم
تو مکن دیگر ردم، جز تو کس راهم نداد
یا رئوفاً بالعباد
خسته اما با امید، چون گدا اینجا رسید
شه نوایش را خرید، شد دل غمدیده شاد
یا رئوفاً بالعباد
کو هلال بدر من، کو شفای صدر من
نور شام قدر من، آن گل زهرا نژاد
یا رئوفاً بالعباد
هر که ذکرش یا علیست، حشر و میزان تا علیست
چون شفاعت با علیست، در دلش غم ره نداد
یا رئوفاً بالعباد
***

شاعر : حسن علیپور

خجالت زده


            خجالت زده


 

گنه درچشم این مسکین گنه دیگرنمیباشد

تو میدانی کسی حالش زمن بدترنمی باشد

 

چرا این زندگی من شده شرمندگی من

شدم من بنده نفسم امان از بندگی من

 

فقط بازی شده کارم به نفس خود گرفتارم

دگر نومید شدم ازهرکس فقط یا رب تو رادارم

 

به ظاهر یارتو هستم به باطن بنده پستم

کریمانه زمن بگذر اگر چه توبه بشکستم

 

تو میدانی که درسینه فقط مهرتو را دارم

چو قدر خودندانستم به غیر توگرفتارم

 

 

گذشته عمرمن باطل،نشد عشقت به دل کامل

بیا رحمی نما یا رب اجل نزدیک ومن غافل

 

 

بیا شیرینی عشق حبیبت را چشان بر من

بیاویرانه ی دل را نما از نور خود گلشن

 

امان از ظلمت قبر وعتاب حضرت زهرا

چه دارم من بگویم در جواب حضرت زهرا


  نویسنده, فاطمه

شب پرهیزکاران


                    شب پرهیزکاران



پرهیزکاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند.
وقتی به ایه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمتهای بهشتی برابر دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به ایه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکنده است. پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم میطلبند.

مناجات با خدا


مناجات با خدا  

مناجات نامه, مذهبی, مناجات با خدا,



خداوندا از آنجا که بودیم برخاستیم لکن به آنجا نرسیدیم که خواستیم.
الهی! همگان در فراق تو می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستداررا با شکیبایی چه کار؟
الهی! با بهشت چه سازم و با حور چه بازم. مرا دیده ای ده که از هر نظری بهشتی سازم.
الهی! گل بهشت در چشم عارفان خار است و جوینده تو با بهشت چه کار است.
الهی! اگر بهشت چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است.
الهی! بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی را به زندان بردن نه کار کریمان است.
الهی! اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم، مطلوب ما برآر که جز وصل تو طلبکار نیستم.
الهی! ای نزدیک تر از ما به ما، مهربان تر ازما به ما، نوازنده ی ما بی ما، به کرم خویش نه به سزای ما، هرچه کردیم تاوان بر ما، هرچه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی به جای ما، به خود کردی نه به سزای ما.
الهی! گرفتارآن دردم که تو داروی آنی، بنده آن ثنایم که تو سزاوارآنی، من در تو چه دانم؟ تو دانی. تو آنی که مصطفی گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد آنگونه که تو بر نفس خویش ثنا گفتی.
الهی! مران کسی را که خود خواندی. ظاهر مکن جرمی را که خود پوشیدی.
کریما! میان ما و تو داور تویی، آن کن که سزاوار آنی نه آنچنان که سزاوار ماست.
و بدان که دوستان خاک، تو را جویانند و زبان حال گویانند:
ای جوانان غافل و ای پیران جاهل، دیوانه اید که نمی بینید و بر حال ما نمی نگرید. که ما در خاک و خون خفته ایم و چهره در نقاب نهفته ایم. ما نیز پیش از شما در بساط کامرانی بوده ایم و انبساط جهان فانی نموده ایم و عاقبت شربت مرگ چشیدیم و از زندگانی دنیا وفا ندیدیم تا خبر شدیم و خود را دیدیم. جان بر باد فنا بر دادیم و بر خاک عنا افتادی. اینک رخساره به خاک آمیخته و دندان ما ریخته و زبان ما فرابسته و دهان ما در هم شکسته. تمام اعضا زخم خورده و روح ما پریده و سبزه از خاک ما دمیده. ما در خاک تیره، شما به خاک خیره.

الهی دستم بگیر


الهی دستم بگیر


الهی دستم بگیر

 

 

الهی! اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم.الهی! تو دوستان را به دشمنانت می‌نمایی،درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی،


الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.



الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.



الهی! خود را از همه به تو وابستم، اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.



الهی! ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.



الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد. یار آن که دارد چون تو یاری دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کی تو را بگذارد.