هر وقت بیاد احمدی نژاد می افتم
یک آقایی توی مسجد بنگ می پخت . خادم مسجد دید
و شروع کرد به داد و قال و فحش و فضیحت .
یارو نگاهی به خادم مسجد انداخت ودید کور است و کر است
و شل است و کل است و آبله رو !
فریاد بر آورد که : عامو ! خداوند در حق تو چندان لطفی نکرده است
که تو در حق خانه او چنین تعصب میکنی !
یک آقای دیگری هم گذارش افتاده بود به یک روستای دور افتاده .
به مسجد رفت تا دمی بیاساید و نمازکی هم بخواند .
چشمش به پیشنماز افتاد . آقای پیشنماز یک پا و یک دست نداشت
و یکی از چشمانش هم از حدقه در آمده بود
.
از یکی پرسید : چه بر سر آقای پیشنماز آمده ؟
گفت : دزدی کرده بود دستش را بریدند . به ناموس مردم چشم
دو خته بود یکی ازچشمانش را از حدقه در آوردند . گام به راه
خلاف و نا صواب گذاشته بود یک پایش را بریدند !
پرسید : چگونه چنین کسی را پیشنماز مسجد تان کرده اید ؟
گفت : می ترسیم کفش های مان را بدزدد !
اما همین کور و کر بی دست و پا اورد انچه
که باید بیاورد سرایران و ایرانی بدبخت
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟