مسلمان حیا کن ؟؟؟؟
اخه مرد غیرتت کجا رفته
اخه اینم شد مردانگی
اخه اینم شد مسلمانی
********************
ابادی میخانه زویرانی ماست
جمعیت کفر از پریشانی ماست
اسلام در ذات خود ندارد عیبی
عیبی که در اوست از مسلمانی ماست
چه خبرته اقا / چرا دوست داری زنت با اون مانتو کوتاه و چسبان و با اون شلوار انچنانی
بیاد جلو نامحرمان ویراژ میده/دخترت وای وای پناه میبرم بخدا
اقا جان نمیتونی خودتو ارضا کنی / یا زنتو خوب این راهش نیست
میدونی چه گناه بزرگی میکنی / ایا این جوانایی که دست به تجاوز و بزهکاری میزنند
میدونی شریک جرمی / زن و دختر تو باعث بیراهه رفتن جونای مردم شده
اینو بدون در روز محشر روسیاه محشور خواهی شد / و افسوس دیگر فایده ای ندارد
بخود بیا از خدا بترس / از اتش سوزان جهنم بترس /
من میگم شما ظالمی / هم بخودت ظلم میکنی هم به جامعه
وسیعلمو الذین ظلمو ای منقلبون ینقلبون
{ عباس }
اگر یکروز ، چند ساعت دیر به محل کارتان برسید …
واکنش همسر/رئیس شما : این چه موقع اومدن به سر کاره ؟ می دونی ساعت چنده ؟
چرا اینقدر دیر اومدی ؟ چیکار می کردی ؟ کجا بودی ؟ با کی بودی ؟ نکنه یه
زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه
توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز از ارباب رجوع ، زیر میزی یا همان رشوه ، دریافت کنید …
واکنش همسر/رئیس شما : این چه کاری بود که تو کردی ؟ چرا این کار رو کردی ؟
مگه حقوق خودت برات کافی نبود ؟ مگه خرج و مخارجت در ماه چقدره ؟ چرا
خرجت اینقدر رفته بالا ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من
کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز ، تقاضای چند روز مرخصی نمایید …
واکنش همسر/رئیس شما : چرا تقاضای مرخصی کردی ؟ دیگه چه اتفاقی برات افتاده
؟ جایی می خوای بری ؟ کجا می خوای بری ؟ چرا می خوای بری ؟ با کی می خوای
بری ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق
نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز در پرونده هایی که زیر دست شماست ، اشتباهی رخ دهد …
واکنش همسر/رئیس شما : چرا این اشتباه رو مرتکب شدی ؟ چرا توی کارت دقت
نکردی ؟ چرا چند وقته که بی دقت شدی ؟ چرا اینقدر حواست پرته ؟ انگار که
فکر و ذکرت یه جای دیگست ؟ حواست کجاست ؟ هوش و حواست پیش کیه ؟ به کی
داشتی فکر می کردی ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من
کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز ، بعنوان کارمند نمونه اداره معرفی شوید …
واکنش همسر/رئیس شما : از صمیم قلب بهت تبریک می گم . تو بعنوان کارمند
نمونه شناخته شدی . حالا بگو ببینم ، چی شد که یکدفعه اینقدر عوض شدی ؟ چی
باعث شده که اینقدر خوب کار کنی ؟ انگیزت برای خوب کار کردن چی بوده ؟
مشوقت کی بوده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟!
دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز بخواهید از کارتان استعفا دهید …
واکنش همسر/رئیس شما : چرا می خوای استعفا بدی ؟ مگه اتفاقی افتاده ؟ پس
مخارج زندگی رو چطوری می خوای تامین کنی ؟ مگه شغل بهتری پیدا کردی ؟ چه
شغلی ؟ کی برات پیدا کرده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی
من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
امیدوارم که با خواندن این مطلب ، به عمق فاجعه پی برده باشید ! پس به شما توصیه می شود که یا زوجه ای که رئیس باشد اختیار نکنید ، یا نگذارید که خانومتان رئیس شما بشود ، و یا اگر هم یک زمانی خدایی نا کرده ، روم به دیوار ، خانوم شما رئیستان شد ، سریعا و بدون هیچگونه معطلی ، از محل اداره متواری شوید و به دنبال یک شغل دیگر بروید !…
اطاعت کور کورانه
نوزده بهمن سال 69 بود / بخاطر بزرگداشت نوزده بهمن از طرف امام جمعه
محترم یکی از شهرای شمال غرب کشور دعوتی داشتیم
وقتی رسیدیم بیت اقا پذیرایی مفصلی انصافن از ما شد / بزرگان شهر هم حضور داشتن
/ یکی از کارمندانم که همیشه دنبالم بود و مال همون شهر
بود سر سفره در کنارم نشسته بود
گفت حاج اقا روزی میره مسجد برای ادای نماز جمعه / میر پشت تریبون
با انگشت میزنه به میکرفون / میگه الو الو
مردم همرا با ایشان و با مشت گره کرده میگن الو الو
حاجا اقا میکه / الو الو شعار نیست سیم بلنگو قط شده
مردم با مشت گره کرده میگن / الو الو شعار نیست سیم بلنگو قطع شده
خنده بدی مرا گرفت مجبور شدم بیام بیرون / تا برگردم دیدم دارن سفره جمع میکنن
کارمند مذکورو صداش کردم با هم رفتیم چلوکبابی یه غذا برای من گرفت که مثل
خروس بی محل هرجایی داد سخن سر ندهد
خاطره از عباس
چه کنیم که در روز قیامت برهنه محشور نشویم؟
مسئله عریان بودن در قیامت و نه در برزخ در روایات بسیار زیادی مطرح شده است. در روایتی داریم که یکی از همسران پیامبر همین سوال را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید. ایشان فرمود: آنجا هر کسی به فکر خود است و وحشت بسیاری وجود دارد .
این مسئله آنقدر افراد را از یکدیگر باز میدارد که مانند نظام دنیا چشم چرانی و نگاه وجود ندارد. اما نکته مهمتر این است که در روایات داریم که شیعیان و مؤمنین خالص که ولایت اهل بیت علیهم السلام را دارند پوشیده هستند.
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
شیعیان علی [علیه السلام] کسانی هستند که با لباس های سفید در قیامت از قبر ها برانگیخته میشوند.
درروایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که: شیعیان ما از قبور برانگیخته میشوند در حالی که بدن آنها مستور و پوشیده است.
بنابراین باید تحت ولایت اهل بیت علیهم السلام باشیم و در همین وضعیت از این دنیا برویم تا در میان کسانی باشیم که مستور هستند.
داستان خیلی خنده دار بالای 18 سال
گویند که در ازمنه ای نه چندان قدیم
روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتر از جون ! مرا دریاب
که الان در حال حضرم . پس مادر آنچنان که رسم مادران است به سینه بکوفت که
چه شده ای گل پسرکم ! پسر نگاهی به مادر بکرد و گفت که اگر چه حیا دارم
ولی به تو بگویم که امروز در محله مان چشمم برای اولین بار به این دختر
همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان ! پس اینک از تو مادر بزرگوار خواهم که
به خانه آنها روی و او را به نکاح (عقد )من در آری که دیگر تاب دوری او را
بیش از این درمن نیست !!! مادر نگاهی از سر دلسوزی به پسر بیانداخت و گفت :
دلبرکم من حرفی ندارم
و بسی خوشحالم که تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و
ولنگاری راه حیا در پیش گرفتی و ازدواج کردن اما بهتر است که لختی درنگ
نمایی که اینگونه عاشق شدن ناگهانی را رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید
دیری نپاید! پس پسر نگاهی زجمورانه به مادر بیانداخت و گفت مادرجان یا حال
برو یا دیگر زن نخواهم که این ماه تابان ازدست من برود و عشق او وجودم را
بسوزاند .
پس مادر که پسر خود را دوست همی داشت به سرعت چارقد خویش به سر کرد و به خانه همسایه رفت .
در آنجا چشمش به سه دختر خورد یکی از یکی زیبا تر پس اس ام اس ( همان پیامک
بزد که یا بنی ! دراین منطقه که تو ما را فرستادی نه یک ماه که سه ماه در
پشت ابرند و یکی از یکی ماه تر بگو که کدام ماه چشم تو را برگرفته ! پس پسر
نیز اس ام اسی بزد که یا مادر ! آن ماهی که خالی در گونه چپش بدارد ! مادر نیم نگاهی به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد که ای پسر این ماهان همه خال دارند
. پس دوباره پسر اس ام اس بزد که آن ماه من خالش کمی بزرگتر باشد از باقیه
ماهان ! مادر لختی درنگ بکرد و دوباره اس ام اس بزد که من چشمهایم خوب
نبیند که خال کدام بزرگتر است . پسر اس ام اسی دگر بزد که مادرکم همان ماهی
که مویش قهوه ای باشد ! مادر نگاهی بکرد و اس ام اس زد که این ماهان
مویشان نیز یکرنگ است ! پسر با عصبانیت اس ام اس بزد که مادر! آن دو ماه
کوفتی دیگر موهایشان مشکی است و این دگر قهوه ای است!!! آخر مادر جان تو که
چشمهایت نمی بیند عینکی برای خود ابتیاع کن !!! حالا عیبی ندارد مادر عزیز! نشان دیگر به تو دهم ببین روی بازوی کدام ماه گرفتگی دارد
ماه من همان است !!! مادر اس ام اس زد که آخر دراین معرکه من بازوی دختر
مردم را چگونه ببینم ؟! پسر اس ام اس کرد که مادر جان تو که مرا کشتی ! خب
ببین اگه لباس نازک دارد روی سینه چپش نیز خالی باشد و به خدا که آن دو ماه دیگر این خال را ندارند
!!! مادر کمی دقت بفرمود و با خوشحالی فریادی زد و اس ام اس زد که احسنت
بر تو شیر پا ک خورده ! یافتم ماه تو را که همان جور که بفرمودی است !!
هنوز پسر اس ام اسی نفرستاده بود که مادر لختی درنگ بنمود و سپس سریع شماره
پسر را بگرفت که : لندهور پدر سوخته !! خاک بر سر بی حیایت کنند! شیرم را
حرامت می کنم (البته شیر خشکهایی را که بر حلق کوفتی ات ریختم ) خجالت
نکشیدی ؟ فلان فلان شده بی حیا ............ ..
اری ای برادر اینچنین است عشقهای امروزی
در سفر به شهر یزد براى به دست آوردن نسخه اى شرح دار براى زیارت عاشورا در کتابخانه مرحوم وزیرى
با جناب شیخ على اکبر سعیدى پیشنماز مسجد طهماسب که شیخى است صالح ، باقار و از همنشینان شیخ غلامرضا یزدى ،
کسى که براى امرار معاش از دسترنج خویش کسب روزى مى نماید ، ملاقات کردم .
به من گفت :
مرحوم حاج ابوالقاسم با دخترى زرتشتى پس از مسلمان شدن ازدواج کرد ولى فرزندى به دنیا نمى آورد،
بعد از بیست سال به او خواندن زیارت عاشورا را آموختند.
آن را چهل روز همراه با صد بار لعن و صد بار سلام و دعاى علقمه خواند.
پس از آن خداوند بر او منت نهاد و او را فرزندى پسر عنایت فرمود.
حتما دلیلی دارد ...