برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»
برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»

پناه میبرم بخدا


اعوذ بالله من النار

پناه میبرم بخدا از اتش سوزان جهنم

نماز را برپای دارید


قال الله تعالی : اقم الصلواه

کاش خونه نبودم؟؟؟؟

                            کاش خونه نبودم؟؟؟؟؟



میگفت پنج شنبه بود من  سرکار نرفتم


ساعت 9 از خواب بیدار شدم / دستی  سر روی خونه کشیدم /  یه  صبحانه خوردم


اومدم تو حیاط  کمی توت کندم خوردم هنوز  زرد الوها نرسیده بودن


حیاطو شستم / مشغول  اب دادن گلها شدم


یه دفعه دیدم صدای ترمز ماشین اومد / پشت سرش  خندهای خیلی بلند


تعجب کردم  همسرم بود / اشتباه نمیکردم


رفتم درو باز کردم دیدم همسرم درماشینو بازکرده هنوز دستش  رو دره  اونطرف  یه پژو پرشیا  توش  یه جوان داره  با اون صحبت میکنه  بلند میخونده


برگشتم خونه / همسرم درو باز کرد ماشین اورد تو / پیاده شد که بره تو


گفتم کی  بود / گفت دوستمه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عجب ؟؟؟؟؟؟؟


چه وقیحانه / گفتم همین یکیه ؟


با پررویی گفت فعلا


دوسال بود  باهاش ازدواج کرده بودم / چیزی هم براش کم نذاشته بودم خونه  به اسمش


کردم ماشین خریدم همیشه تو کارخونه کمکش میکردم 


تفریحا تمون بجا/ خوردنمون / خریدمون /  سفرمون


خانواده خوبی هم داشت پدر مادرش  خیلی مومن و سرشناس بودن


نمیدونم چرا این همراه شیطان شده بود مونده بودم


من اصلا دیگه در اینمورد حرفی نزدم  تا برم بعد با خانواده اش صحبت کنم


عصری سوار ماشین شد و رفت  تا سه روز ازش خبری نبود


من و خانواده اش هم نگران هرچی گشتیم پیداش نگردیم


روز چهارم بود که از کلانتری  بهم زنگ زدن


رفتم  ببینم چیکار دارن / تا رسیدم دیدم همسرم  با همون جوان نشستن


تو اتاق افسر نگهبان


پرسیدم جناب سروان امری بود / پرسید ایشون همسر  شماست


 گفتم بله بود چون الان چهار روزه  من ازش بی خبرم


گفت بله  ایشون با  همین اقا در  فلان جا  با ظاهری  خیلی بد  گشت ما گرفته اورده


زنگ زدم به  حاجی  گفتم دخترتون تو کلانتریه /  بیا ببرش


فردا رفتم  دادسرا  دادخواست  طلاق دادم وقتی  قاضی  ماجرا را شنید


خدا حفظش کنه دستور  طلاقو داد


منم  خونه و ماشین و 313 سکه مهرش  بود بهش دادم


بعد  شش ماه  پسره  هم طلاقش داد / از مدرسه هم اخراجش کردن


پدرش هم که یک ادم مومن و سرشناسی بود عاقش کرد


الان ارایشگاه بازکرده داره  زندگی  نکبت باری  را میگذرونه


چند نفر هم فرستاد که غلط کردم / اشتباه کردم


اما من  با  یه  هر ج.......  نمیتونم زندگی کنم و نکردم


در  سوره نور  خداوند ایه 25 میفرماید


همیشه خبیثا با خبیثا و پاکیزه ها با پاکیزه ها ازدواج میکنند


سپاس  و ستایش خداوندی را که خلف  وعده نمیکند



ان شب شوم؟؟؟

                                         ان  شب  شوم ؟؟؟؟



میگفت شب  دوشنبه بود باجاناقم خونه ما مهمان بود . باجاناقم با من کلی توفیر داشت خیلی شوخی میکرد ،ملاحظه هیچی و هیچکسو نمیکرد /  من رفتم اشپزخونه وسائلو شامو بیارم به همسرم گفت اگه دماغتو عمل کنی ماه میشی/ من برگشتم اصلا برویشون نیاوردم/ فردا ظهری که اومدم خونه هنوز همسر از مدرسه نیومده بود /  کمی  ناهار درست کردم که همسرم اومد / سلام داد رفت تو اتاقش / خیلی تعجب کردم ؟ چون همیشه بعد سلام احوالپرسی میکرد /  لباسشو عوض کرد برگشت منم سفره را اوردم پهن کردم

اومد سر  سفره با بی میلی چند قاشقی خورد و کشید کنار گفتم چرا نمیخوری

 گفت اشتها ندارم

/ گفتم پکری؟ گفت نه چطور مگه

گفتم چرا از  قیافه ات میباره / چیزی  شده

گفت نه /  راستی  امروز من برای دکتر وقت گرفتم

پرسیدم دکتر /  برای چی؟

گفت میخوام دماغمو عمل کنم

دنیا جلو چشمم  سیاه  شد/گفتم عزیزم من تو را با همین دماغ پسند کردم نمیخواد عمل کنی

گفت نه باید عملش کنم /

عجب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بلند شد رفت لباسشو پوشید سوئیچو از رو میز برداشت رفت بیرون  دنبالش رفتم خواست در و ماشین باز کنه سوئیچو ازش گرفتم

با  یه قیافه حق  بجانب  نگاهی  بهم کرد و رفت / گفتم خواستی دماغتو عمل کنی  برو خونه بابات

رفت  /  تا ده وز  خبری ازش نبود / خونه باباش هم زنگ میزدم مادرش  باهام حرف میزد چون خانوادگی منو دوست داشتن / همش دخترشو ناله نفرین میکرد.

رفتم  مغازه  حاجی  / باباشو میگم/ پیر مرده  تا منو دید بلند شد بغلم کرد  زد زیر  گریه/ گفت چطور  این سلیطه داره ابرومونو میبره

دلداریش دادم گفت مهم نیست حاجی  ناراحت نشو / فقط  بهش  بگو برگرده/شب  حاجی خودش اورد مادرش هم کلی  عذر خواهی کرد و رفت

خدا میدونه  من تا اون لحظه  جز  خدمت هیچ  بی احترامی  بهش  نگرده بودم / حتی  خونه را به اسمش  زدم براش  یکدستگاه ماشین خریدمخلاصه  من گذشت کردم البته اولین خطاش نبود



احمقها

همیشه احمقها پلکان ترقی ادمای  حریص هستن


چه از نظر مقام / چه ازنظر مال و ثروت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





کلو و الشربو


 کلو واشربو / ولا تسرفو { بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید}







گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org







ان الانسان جهولا




ان الانسان جهولا / بدرستی که انسان جاهل افریده شد


عاشقان قدرت /  زر  و  زور  اگر  جاهل نبودند از  تاریخ عبرت


میگرفتن که هیچ مقامی / ثروتی  ماندنی  نیست


و این سرانجام جاهلان است








گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



به بند کشیده شدن انسان با تکنولوژی خود ساخته

سلام

به بند کشیده شدن انسان با تکنولوژی خود ساخته



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دل نگران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟-

         دل نگران ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عصری  بود دیدمش / با قیافه درهم ،  زیر لب با خودش حرف میزد.


اولین بار بود که اینطوری  بهم ریخته می دیدمش


سلام کردم /  با عجله سرشو برگردوند  علیک  گفت


حالشو پرسیدم / انگار  منتظر بود یکی  ازش  بپرسه  حالت چطوره؟


گفت عباس اقا چه حالی چه احوالی /


گفتم خدا بد  نده چیزی  شده / گفت  زندگیم داره از هم می پاشه


خیلی ناراحت شدم  چون تو محله ما  اینا از نظر  ادب  / معرفت /  و خوب بودن  زبانزد بودند


ازش خواستم تشریف بیاره بریم خونه ئمن تو حیا ط بشینیم صحبت کنیم / قبول کرد


رفتیم نشستیم رو تختی که تو حیاط  زیر  یک درخت البالو گذاشتم


پرسیدم چیزی میخوره / گفت روزه ام عباس  اقا / گفتم قبول  باشه


گفت  حقیقتش  همسرم  خیلی اذیتم میکنه / پرسیدم  چرا ؟


گفت الان مدت 10 ساله ناشزه هست /  خودش هم خیلی حاضر جوابه


نمیتونم بهش  بگم فلان کارو نکن هزار تا دلیل  بیجا میاره اونم با صدای  بلند جلو بچه ها که تو داری اشتباه میکنی


خودش هم یا نماز میخونه  یا میره  مسجد برای  جلسات قران


دیگه به اخر خط رسیدم نمیدونم چکار کنم


گفتم بهش  بگو خانم عزیز  تو که قران میخونی  و مسجد میری  از یک روحانی  بپرس جزای  یک خانم ناشزه از نظر  قران


چی هست /  یکی هم بگو  بپرسه  در  قران خداوند به زنانی  سلطه گر  یا همان به اصطلاح خودمان  سلیطه  خطاب میکنه


و اصرار  کن که  بره دنبالش.


چند روزی که گذشت دیدم زنگ میزنه  رفتم رو باز کردم اومد تو/  اول  پیشانی منو بوسید گفتم خیره


گفت  واقعا تشکر میکنم عباس اقا  دوتا سئوالی که  مطرح کردی  منم  بهش گفتم  رفته سئوال کرده بود  یک روحانی هم


خیلی  زیبا و متین  بهش  گفته بود که زنان این چنینی نه نمازشون قبوله  نه  روزه  نه  عباداتشون/  خودشان هم  باید در


روز  قیامت پای میزان الهی جوابگوی همسر خودشان باشن


بله دوستان عزیزم اگر  در همه اموراتمان از  قران نظر  بخواهیم و عمل کنیم مشگلی در  زندگی  برامون پیش  نمیاد





                              بسم الله الرحمان الرحیم


                    دوستان عزیزی که از وبلاگ حقیر بازدید میکنند؟؟؟؟؟


                             با سلام و عرض ادب و ارزوی قبولی  طاعات عبادات شما عزیزان


اخیرا عزیزی  نظر دادن که من این مطلب را فلان جا خوندم این


دزدی هست.


دوست خوبم نویسنده وقتی  نظری  دریک روزنامه / مجله /  یا صدا


و سیما   عنوان میکند و این  مطلب بصورت عام منتشر  شده 


احتیاجی  به بردن نام منبع نیست


اما  شعر  یا مطالب خاصی از کتابی یا مقاله ای از  جایی  تو وبلاگ


نوشته بشه   باید  اسم نویسنده زیر مطلب عنوان بشه


انشاالله که این دوست خوبم از این گفته من راضی  شده باشه .


ضمنا از حضرتعالی  بخاطر  تیزبینیتون سپاسگزام


ارادتمند / عباس