برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»
برای اخرت

برای اخرت

بنام الله / هستی بخش انسانها /«اگر صدسال مانی ور یکی روز// بباید رفت از این کاخ دل‌افروز»

دیدار ناتمام دو معشوق

       دیدار ناتمام دو معشوق


      ************

نامزدش زنگ زد گفت عزیزم هستی


اوین که بمعنی عشق هست


گفت هستم عزیزم /


نامزدش گفت میای کمی بریم بیرون


اوین گفت اجازه بده از مامانم اجازه بگیرم بهت زنگ میزنم


اومد پیش مادرش اجازه رفتن گرفت / مادر هم با خوشحالی


گفت عزیزم برو مواظب خودتان باشید


اوین گفت چشم مامان


به نامزدش زنگ زد/ گفت بیا / چند دقیقه بعد نامزدش جلو در بود


باهم سوار ماشین شدن گفت بریم بیرون شهر گفت باشه عزیزم


اخه بانه خیلی زیباست بخصوص کوه و دشتش واقعا دل انگیزه


چند کیلومتری دور نشده بودند که یه ماشین پاترول با چهار نفر سرنشین


بهشون ایست دادن همشون با لباس های شخصی بودن


نامزد اوین دست پاچه شد / گفت نکنه اینا ادمای شروری باشن به اوین عزیزم


صدمه ای برسونن / فوری با عجله دور زد بطرف شهر اما......


یکی از سرنشینان با اسلحه به ماشینشون تیراندازی کرد و گلوله اثابت کرد به سر اوین عزیز


عروس به خونه ی بخت نرفته / نامزدش


 همینطوری با سرعت دور میشد و پاترول هم همچنان دنبالشون


که با شلیک دوم نامزدش هم زخمی شد و  بیهوش


حالا از 23 ابان همه شهر بانه ماتم زده هستن


اما سرنشینان پاترول متاسفانه از پرسنل نیروی انتظامی که باید حافظ جان و مال مردم باشه بودن


انهم با لباس شخصی/ تسلیت به خانواده ی عزیز اوین / تسلیت به خانواده ی نامزدش


تسلیت به مردم همیشه در صحنه شهرستان بانه


نویسنده عباس

مهدی ابریشمچی,از تقدیم همسر به دوستان تا تقدیم اطلاعات محرمانه کشور به بیگانگان!

 

مهدی ابریشمچی,از تقدیم همسر به دوستان تا تقدیم اطلاعات محرمانه کشور به بیگانگان!

سایت های سازمان تروریستی مجاهدین خلق خبر دادند که دقایقی پیش مهدی ابریشمچی((معروف به خوش غیرت مردی که زنش را دو دستی تقدیم رجوی کرد))، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پاریس اطلاعاتی در مورد یک سایت اتمی مخفی رژیم ایران فاش کرداین سایت در منطقه …

در حالی که مردم ایران به مذاکرات آینده دل بسته اند تا شاید مذاکرات باعث بهبود روابط ایران و آمریکا شود و در نتیجه لغو تحریم های ضد بشری چرخ اقتصاد ایران قدری به حرکت در بیایید سازمان مجاهدین خلق که از سی سال گذشته بعنوان یک بازوی فعال جاسوسی برای صدام حسین و سپس اسرائیل عمل کرده است و از هیچ خیانت و جنایتی در حق مردم ایران دریغ نکرده است در نهایت بی شرمی و سر سپردگی ادعا می کند که ایران در اصفهان در حال ساخت یک بمب اتمی است.

حتی در صورت درست بودن این خبر که به احتمال قوی خبر زرد برای بر هم زدن بیشتر مذاکرات آینده و افزایش فشار ها بر ایران است سازمانی که دست در دست صدام از هیچ جنایتی در حق مردم ایران دریغ نکرده و توسط مردم ایران به زباله دان تاریخ پرت شده غلط اضافی می کند در معادلات سیاسی ایران به نفع عربستان و اسرائیل در این شرابط بسیار حساس دخالت می کند.بدون شک ملت ایران این خوش رقصی و جاسوسی و جاسوسی های سابق این سازمان جنایتکار را فراموش نمی کند و به ابریشمچی و بقیه مجاهدین که حتی عرضه حقظ ناموس خود را نداشتند می گوید بی غیرت لطف خفه…از مردی که ناموسش را دودستی تقدیم دوستش بکند انتظاری بیش از این نمی رود.

abrishamchi

خلخالی به جز قبر رضا شاه، قبر کدام یک از سردمداران رژیم پهلوی را تخریب کرد؟


خلخالی در خاطرات خود به ماجرای تخریب قبر رضا شاه اشاره می‌کند.
  صادق خلخالی اولین قاضی شرع ایران و یکی از چهره‌های اصلی انقلاب اسلامی در دهه 60 بود. مرور زندگی این روحانی پرحاشیه ایران داری {جذابیت‌های؟؟؟ }فراوانی است چه در زمان قاضی شرع بودنش و چه در زمان نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی.

یکی از آن اقدامات، تخریب مقبره رضا شاه در اردیبهشت ۵۹ بود که اتفاقاً به دلیل استحکام بالای بنا، چندین روز طول کشید. جالب آنکه این اقدام با مخالفت لیبرال‌ها به رهبری بنی صدر مواجه شد و آنان در این چند روز تلاش‌های فراوانی نمودند تا مانع از انجام کار شوند ولی نهایتاً با حمایت امام و مردم از این عمل، این مقبره که در نزدیکی حرم حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) قرار داشت تخریب شد.

 خلخالی در خاطراتش به دلایل تخریت قبر رضا شاه و پاسخ به بنی صدر اشاره می‌کند و می‌گوید:

ما در جواب آقای بنی صدر، در روزنامه‌ها نوشتیم که این خودکامگی نیست، بلکه تبعیت از آرای ملت است و ملت ما را در این راه تأیید می‌کنند. بعداً هم امام امت در بیانات خود، تخریب مقبره را تأیید کرد و فرمود: کار آقای خلخالی درست است.

... مقبره شیطانی رضا خان، قطع نظر از اینکه جلوی دیدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظیم بن عبدالله حسنی را گرفته بود و مردم نمی‌توانستند از راه دور آن را مشاهده کنند و سلام عرض نمایند و صرف نظر از اینکه جلوی خیابان کشی از طرف غرب شهر ری به طرف شرق و شمال شهر را گرفته بود، تخریب آن یک فایده روانی مهم داشت و آن این بود که دل طرفداران دین و اهل بیت عصمت و طهارت را شاد و لبریز از سرور کرد. شکر به درگاه خداوند که مردم با چشم خود دیدند، مقبره سرسلسله دودمان پهلوی، در حکومت اسلامی در هم می‌ریزد.

من با چشم خود دیدم که در شب حمله به مقبره پهلوی، در میان امواج خروشان مردم اصیل شهر ری و تهران، فقط دو نفر گریه می‌کردند به ما می‌گفتند که چرا این مقبره را خراب می‌کنید! و بعداً معلوم شد که آن‌ها جزو چند صد نفر پرسنلی بودند که به عناوین جاروکش و رفتگر و دربان و قاری قرآن و مأمور تشریفات و مفتش و جاسوس در آنجا کار می‌کردند و هر یک، حقوق کلانی از بیت‌المال مسلمین دریافت می‌داشتند.

با تخریب این مقبره، روحیه خدایی در مردم زنده شد و برعکس، در بین طرفداران سلطنت و دودمان پهلوی، ایجاد یأس و نومیدی کرد.... ما شنیدیم که شاه در قاهره، پس از باخبر شدن از تخریب مقبره، دیگر نتوانست روی پای خود بایستد و ناچار شدند او را یکسره به بیمارستان ببرند و سرطان او شروع به فعالیت کرد و سرانجام، به همین مرض از دنیا رفت.

شاه وقتی مرد، من خدمت حضرت امام رفتم، جریان را عرض کردم و گفتم: من دلم می‌خواست که شاه در نبرد کشته شود، نه در ذلت. امام هم قبول کرد. این احتمال نیز وجود داشت که اگر مقبره بر جای خود باقی بماند، در طول سالیان دراز و در آینده به مزار تبدیل شود. ما به چشم خود دیده بودیم که مردم ساده لوح، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم، بر مقبره ناصرالدین شاه هم فاتحه می‌خواندند. البته، ما دست به کار شدیم و دستور دادیم که سنگ قبر ناصرالدین شاه را بکنند تا اثری از مقبره او در کنار حضرت عبدالعظیم نمانده باشد.

ما نه تنها قبر رضا خان را با خاک یکسان کردیم، بلکه قبر علیرضا پهلوی «برادر محمد رضا شاه» و فضل‌الله خان زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد و منصور، امضا کننده قرارداد کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی آمریکا و ده‌ها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. آن‌ها با نزدیک کردن خود و خانواده خود به دربار، طی سالیان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند.

فتوای شیطان به مسلمین

        فتوای شیطان به مسلمین



عبد العزیز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطیف آل شیخ در تاریخ سوم ذیحجه1362 ق در شهر مکه به دنیا آمد، در سال 1370 ق و در سن هشت سالگی پدرش را از دست داد. وی به طور مادرزادی از ضعف چشم آزار می برد, تا اینکه در جوانی به سال 1381هـ ... بینایی اش را از دست داد.


تحصیلات

آل شیخ در مسجد أحمد بن سنان آموزش علم قرآن کریم را شروع کرد و گفته شده قرآن را در سن 12 سالگی حفظ کرد.

او آموختن را نزد بعضی از علما در الحلق آغازید و در سال 1375 هـ به معهد إمام الدعوة ملحق شد و تحصیلاتش را در دانشکده فقه در سال 1383هـ/ 1384 هـ با مدرک دکترا تمام کرد.

مناصب

وی مدرس معهد إمام الدعوة العلمی تا سال 1392 هـ بود و پس از آن مدرس دانشکده فقه ریاض از 1392.

وقتی آل شیخ برای تحصیل به ریاض منتقل شد و در دانشگاه محمد بن سعود شهر ریاض مدرک دکترای خود را گرفت از سال 1407 به عضویت هیئت علمای کبار وهابی عربستان در آمد.

آل شیخ در سال 1412 و با دستور مستقیم پادشاه عربستان سمت ریاست اداره مطالعات علمی و صدور فتاوا منصوب شده است.

وی در سال 1417 نیز به مقام نیابت و قائم مقامی مفتی اعظم عربستان در آمد. با مرگ شیخ عبد العزیز بن باز مفتی اعظم وقت عربستان در تاریخ 29/محرم1420 به مقام مفتی عام و اعظم وهابیون عربستان سعودی و رئیس هیئة کبار علما عربستان منصوب شد.

آل شیخ در حال حاضر در حکومت عربستان از جایگاه وزارت برخوردار است.

برخی فتاوای عجیب و مضحک آل شیخ

وی فتاوای مسخره ای دارد که از آن جمله است:

• جشن میلاد برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرام

• قیام حسین (علیه السلام) علیه یزید حرام!

• کمک ایران ستمکار به یمن حرام!

• کمک به حزب الله لبنان و دعا برای آنان حرام!

• همه کلیساها را خراب کنید!

• برپایی جشن عروسی پسر شیخ در روز عاشورا!!!!

• جشن ملی عربستان حلال!

• راهپیمایی برای دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله حرام!

• شعار علیه آمریکا حرام!

• راهپیمایی برای همبستگی با مردم غزه و فلسطین ممنوع!

• فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام!

• همه آثاراسلامی را خراب کنید و آثار باستانی را نگاه دارید!

• حمله به شیعیان!

• بیداری اسلامی و اخراج دیکتاتورها حرام!

• دیدن سریالهای ترکیه حرام!

• سجده فوتبالیستها بعد از گل زدن مکروه!

• وجود امام زمان دروغ است.

• ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند.

• دفاع از مردم بحرین حرام!

• حمله به مسئولان سوریه واجب!

• جواز اجبار ازدواج دختران ده ساله بدون رضایت خود آنها!


عباس


کربلا می خوام ابوالفضل

  کربلا می خوام ابوالفضل




دانلود صوتی زیبای کربلا میخوام ابالفضل به همزاه متن نوحه
دانلود صوتی زیبای کربلا میخوام ابالفضل به همزاه متن نوحه

 

هر شب می خونم باشور ونوا، کربلا می خوام ابوالفضل

ذکر سجود نمازم شده :کربلا می خوام ابوالفضل

جدایی هم حدی داره آقام، کربلا می خوام ابوالفضل

ابوالفضل کربلاییم کن .ابوالفضل نینواییم کن

نفس نفسم ذکر کربلاست ،کربلا می خوام ابوالفضل

عشق من فقط گنبد طلاست ،کربلا می خوام ابوالفضل

قسمتم بکن تا بیام حرم، کربلا می خوام ابوالفضل

جون وزندگیم نذر روضه هات ،کربلا می خوام ابوالفضل

ابوالفضل کربلاییم کن .ابوالفضل کربلاییم کن

                         ابوالفضل نینواییم کن .ابوالفضل نینواییم کن

                   دوستان التماس دعا دارم /دعا و صلوات فراموش نشه




دانلود صوت

شهید باکری {ره}

شهید باکری رحمت الله علیه





متنی تکان دهنده از وصیت نامه شهید شوشتری

متنی تکان دهنده از وصیت نامه شهید شوشتری:



برای انها که عاشق قدرتند و چنان دودستی به این


زیبائیهای کاذب دنیا چسبیده اند انگارتا دمیدن صور اسرافیل


همچنان در سر قدرت کذایی خود باقی خواهندماند


****************************************

دیروز ازهرچه بودگذشتیم

امروزازهرچه بودیم گذشتیم

 انجاپشت خاکریزبودیم واینجادرپناه میز

دیروزدنبال گمنامی بودیم و امروزمواظبیم ناممان گم نشود

جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بومیدهد

آنجا درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست

الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن تا ازمسیربرنگردیم

آزاد(رها) مان کن تا اسیرنگردیم





عباس

داستان کوتاه و خواندنی

داستان کوتاه و خواندنی

داستان کوتاه و خواندنی

 

یک اتفاقاتی می افتد، می آیی با منطق خودت تفسیرش کنی…هرکاری می کنی می بینی جور درنمی آید…


یک مسیر کوتاه! از حرم تا خیابانهای نزدیک به حرم…مثل مصلی …کمی دورتر فقط
یک مسیر کوتاه از کتابخانه ی صحن جمهوری تا بلوار ۲۲ بهمن…پیاده!
خانه که می رسی ، حس می کنی پاهایت جان ندارد…درد می کند…
بعد می نشینی با خودت حساب و کتاب می کنی و دلت برای زائرانی می سوزد که از شهرهای مختلف، حتی کربلا پیاده آمده اند
دلت می سوزد که آخی…طفلی ها چقدر خسته شدند
بعد نگاه میکنی به صورت هایشان می بینی گل از گلشان کشفته، شبنم نشسته روی گونه هایشان و به تنها چیزی که فکر نمی کنند درد پاست…
کل معادلاتت یکهو بهم می ریزد..تازه آنجا می فهمی که این همه حساب و کتاب ته اش خالی است…پوچ! یک چیزهایی توجیه عقلانی نمی شود
تازه می فهمی معنای پای دل یعنی چه…تازه معنای عشق را آن هم در سطحی وسیع و نامحدود لمس می کنی…تازه دستگیرت می شود که چقدر عقبی…

***
جوان است…حدودا ۲۳ ساله! سرش روی شانه ی دوستش ، روبه پنجره ی فولاد طوری گریه می کند که چشم های تو هم داغ می شود ، وجودش سرتاپا التماس و تشکر است
سرش روی شانه های رفیقش ، روستش دست می کشد روی سر رفیقش و اشک روی گونه هایش را پاک می کند
بعضی صحنه هارا فقط باید همین روزها تجربه کرد…

***
باران تند تند می بارد، کیف روی کولمان سنگین! اتوبوس نبود و تاکسی هم انگار نه انگار! اندازه خون پدرشان کرایه می گیرند، تاکسی دیگر آن وقت شب اطمینانی نبود
دو نفر! تو و رفیقت! مانده اید کنار خیابان
خانمی جلو پایت ترمز می زند ، می گوید: بنشین! بدون اینکه بپرسد کجا و چقدر
بعد تا دم در خانه ات هم می رساندت… دست که دراز می کنی کرایه راه را بدهی دستت را پس می زند
پول؟؟
عاشورا بخوان برایم
بعضی صحنه ها را باید همین جاها دنبال کرد.

داستان خواندنی دختری که خدا از او عکس میگرفت

داستان خواندنی دختری که خدا از او عکس میگرفت

داستان خواندنی دختری که خدا از او عکس میگرفت

 

 

 

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود.

با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟

دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!

داستانک خنده دار زوج خوشبخت

داستانک خنده دار زوج خوشبخت

 

داستانک خنده دار زوج خوشبخت


 

  یک زوج در اوایل ۶۰ سالگی ، در یک رستوران کوچک رومانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.

ناگهان یک پری کوچک سر میزشان ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنین.

خانم گفت: اووووووووووووووووه، من میخواهم به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا را سفر کنم.

پری چوب جادوئیش را تکان داد و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد.

حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت:خب ، این خیلی رومانتیکه و فقط یکبار در زندگی اتفاق میافته ، خیلی متاسفم عزیزم ولی من آرزوی من اینه که همسری ۳۰ سال جوانتر از خود داشته باشم.

خانم و پری سخت ناامید شده بودن ولی آرزو، آرزو دیگه!!!!

پری چوب جادوئیش را چرخاند و …..آقا ۹۰ ساله شد!