ان الله یحب الصابرین
خدایا من گرسنه ام / ثروتمندانت را بفرست بدادم برسن/
بنده ی من انها حریصا / خدایا من گرسنه ام به حاکمانی که
بیت المال دستشونه بگو بهم برسن /
بنده ام انها مشغول تحیکم قدرت خود هستند /
خدا یا گرسنه ام عالمانت بگو بدادم برسن/
بنده ام انها هم تازه به حق حقوق خود از بیت المال رسیده اند
مشغول رف روب زندگیشون هستن /
خدا یا پس مرگم را برسان تا در جوار تو باشم /
بنده ام باید بمونی ظلم ظالمان را ببینی
تا در محضر ما شهادت بدی /
صبر کن که من دوستتدار صابران هستم / {{عباس}}
من عاشق خدا شدم
زبند خویش رها شدم
ز بردگی رها شدم
زدرد های روزگار
ز بد زبانی کسان
رها شدم رها شدم
من عاشق خدا شدم
چرا که گفتا گر کسی
یادم نماید دم به دم
یادش کنم من همچنان
چه یاد من چه یاد او
چه لذتی دهد مرا
نمیشود اورد زبان
چرا که قاصر است زبان
ز طاعت و رکوع و شکر او
{{ دکتر شها ب }}
دوستان دکتر شهاب یکی از بندگان مومن خداست فعلا در مسافرت خارج از کشوره
استدعا میکنم برای سلامتیش دعا و صلوات فراموش نشه / اجرکم عندالله
یا رئوفاً بالعباد
دل که در عصیان فتاد، رو به بیراهه نهاد
حاصلم رفته به باد، نعمتت بردم ز یاد
یا رئوفاً بِالعِباد
این منم بشکسته پر، از همه دلخسته تر
آمدم وقت سحر، یا کریم و یا جواد
یا رئوفاً بالعباد
بس ز تو غافل شدم، خود حجاب دل شدم
بنده ای کاهل شدم، رفت از یادم معاد
یا رئوفاً بالعباد
دیده را نوری بده، سینه را شوری بده
از گنه دوری بده، حاجتم باشد زیاد
یا رئوفاً بالعباد
ای انیس چشم تر، از دلم داری خبر
یا بخر یا که ببر، کار من بالا نهاد
یا رئوفاً بالعباد
بس که بر هر زدم، خود خبر دارم بدم
تو مکن دیگر ردم، جز تو کس راهم نداد
یا رئوفاً بالعباد
خسته اما با امید، چون گدا اینجا رسید
شه نوایش را خرید، شد دل غمدیده شاد
یا رئوفاً بالعباد
کو هلال بدر من، کو شفای صدر من
نور شام قدر من، آن گل زهرا نژاد
یا رئوفاً بالعباد
هر که ذکرش یا علیست، حشر و میزان تا علیست
چون شفاعت با علیست، در دلش غم ره نداد
یا رئوفاً بالعباد
***
شاعر : حسن علیپور
خجالت زده
گنه درچشم این مسکین گنه دیگرنمیباشد
تو میدانی کسی حالش زمن بدترنمی باشد
چرا این زندگی من شده شرمندگی من
شدم من بنده نفسم امان از بندگی من
فقط بازی شده کارم به نفس خود گرفتارم
دگر نومید شدم ازهرکس فقط یا رب تو رادارم
به ظاهر یارتو هستم به باطن بنده پستم
کریمانه زمن بگذر اگر چه توبه بشکستم
تو میدانی که درسینه فقط مهرتو را دارم
چو قدر خودندانستم به غیر توگرفتارم
گذشته عمرمن باطل،نشد عشقت به دل کامل
بیا رحمی نما یا رب اجل نزدیک ومن غافل
بیا شیرینی عشق حبیبت را چشان بر من
بیاویرانه ی دل را نما از نور خود گلشن
امان از ظلمت قبر وعتاب حضرت زهرا
چه دارم من بگویم در جواب حضرت زهرا
شب پرهیزکاران
پرهیزکاران
در شب برپا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می
خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند.
وقتی به
ایه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و
با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمتهای بهشتی برابر
دیدگانشان قرار دارد، و هرگاه به ایه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد،
گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان
طنین افکنده است. پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک
مالیده، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم میطلبند.
الهی! اگر طاعت بسی ندارم در هر جهان جز تو کسی ندارم.الهی! تو دوستان را به دشمنانت مینمایی،درویشان را غم و اندوه دهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی،
الهی! از پیش خطر و از پس راهم نیست، دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی! دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی! خود را از همه به تو وابستم، اگر بداری تو را پرستم و اگر نداری خود پرستم نومید مساز بگیر دستم.
الهی!
ای دورنظر و ای نیکو حضر و ای نیکوکار نیک منظر، ای دلیل هر برگشته، و ای
راهنمای هر سرگشته، ای چاره ساز هر بیچاره و ای آرنده هر آواره، ای جامع هر
پراکنده و ای رافع هر افتاده. دست ما گیر ای بخشنده بخشاینده.
الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد. یار آن که دارد چون تو یاری دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کی تو را بگذارد.
الهی!
من غلام آن معصیتم که مرا به عذر آرد...
و از آن طاعت بیزارم که مرا به عُجب آرد
الهی!
گدای تو به کار خود شادان است...
هرکه گدای تو شد در دو عالم سلطان است
الهی!
چون یتیم بی پدرگریانم...
درمانده در دست خصمانم...
خسته گناهانم و از خویشتن بر تاوانم...
خراب عمر و مفلس روزگار..من آنم...
*خداوندا به فریادرس که از ناتوانی خود به فریادم*
خانم برام تکراری شدی
مرد از اداره که اومد خونه کمی بهم ریخته بود
زنش جلو اومد سلام داد کیفشو ازش گرفت
گفت عزیزم خسته نباشی / نهار اماده است بکشم
مرد با اخم گفت نه نمیخورم اشتها ندارم
زن گفت چرا عزیزم جایی غذا خوردی ؟
مرد گفت به تو مربوط نیست
زن با خوشرویی گفت عزیزم خسته ای عیب نداره هر طو ر راخت
مرد از این رفتار زن عصابی شد / با اینکه میدونست هیچ بی احترامی
بهش نکرده/ گفت خانم خسته شدم خسته / زن گفت میدونم عزیزم
خسته نباشی/ مرد گفت خفه شو از تو این زندگی تکراری خسته شدم
زن گفت باشه عزیزم هرچی تو بگی رفت اشپز خونه و مرد هم رفت اتاقش
بخوابه / همینکه زن دید او خوابیده فوریس رفت ارایشگاه سرکوچه یه ارایش
دپش کرد موهاش که خرمایی بود طلایی کرد/ گاهی از شیشه ارایشگاه بیرونو
نگاه میکرد دید شوهرش اومد بیرون سوار ماشین شد رفت/ زن رفت تاکسی تلفنی
که نزدیکشان بود دنبال شوهرش/ شوهرش رفت تو یه پارکینگ عمومی ماشینشو
پارک کرد اومد بیرون زنش که ارایش کرده یه لباس خیلی شیک و چسبان هم پوشیده
بود افتاد جلو شوهرش از بند کیفش که ائینه ای بود شوهرشو نگاه میکرد دید شوهرش
خوشش اومده از این زن نا شناس/ حتی یگبار که پیاده رو شلوغ بود دستشو زد به
باسن زنش اما نمیدونست که این زنشه / تا رسیدن سر چهار راه / زنش برگشت
گفت سلام عزیزم دیگه تکراری نیستم فداتشم مرد سرخ و سفید شد / فهمید که
بد جوری بندو به اب داده، دست زنشو گرفت برگشت پارکینگ سوار ماشین شدن
اومدن خونه / گفت عزیزم منو ببخش من تند رفتم اشتباه کردم زنش گفت نه عزیزم
چیزی نشده مقصر منم که به تو توجهی نکردم / الان هم دارن الحمدالله با خوشی
زندگی میکنن
عباس
هارشدم جانم هار